نه از آشنایان وفا دیده ام نه در باده نوشان صفا دیده ام
ز نامردمی ها نرنجد دلم که از چشم خود هم خطا دیده ام
به خاکستر دل نگیرد شرار من از برق چشمی بلا دیده ام
وفای تو را نازم ای اشک چشم که در دیده عمری تو را دیده ام
دگر مسجدم خانه ی توبه نیست که در اشک زاهد ریا دیده ام
نه سودای نام و نه پروای ننگ از این خرقه پوشان چه ها دیده ام
طبیبا مکن منعم از جام می که درد درون را دوا دیده ام
حریم خدا شد چه شبها دلم که خود را زعالم جدا دیده ام
از آن رو نریزد سرشکم ز چشم که در قطره هایش خدا دیده ام
برو صاف شو تا خدا بین شوی ببین من خدا را کجا دیده ام
خداوندا !
آرامشی عطا فرما؛ تا بپذیرم
آنچه را که نمی توانم تغییر دهم
شهامتی تا تغییر دهم؛ آنچه را که می توانم
و دانشی که تفاوت این دو را بدانم.