بخیلی نیمه شب دعا می کرد و می گفت: الهی! امشب را هزار تومان
نقد مرا ده و فردا بستان!
زنش مناجات او را می شنود گفت: این دیگر چه دعایی باشد؟ پولی که
امشب خدا دهد و فردا باز گیرد چه گرهی گشاید؟
بخیل گفت: بگذار او بدهد مگر با جانم بستاند!
سلام دوست عزیز وبلاگ بسیار خوبی داری . لطفا یه سری هم به سایت من بزن
http://www.niazmandi.com آگهی رایگان و تبلیغات رایگان در سایت نیازمندی ایران
من عاشق همچین وبلاگ هایی هستم . لطفا به منم یه سری بزن
سلام دوست عزیز وبلاگ بسیار خوبی داری . لطفا یه سری هم به سایت من بزن
http://www.niazmandi.com آگهی رایگان و تبلیغات رایگان در سایت نیازمندی ایران
من عاشق همچین وبلاگ هایی هستم . لطفا به منم یه سری بزن