روز دیوانگی ماهانه

روزی حجاج بن یوسف در صحرا با معدودی از نزدیکان گردش می کرد.

چوپانی را از دور دید پس اسب خود بر انگیخت و پیش او رفت و سلام کرد چوپان جواب داد.

حجاج از او پرسید:ای چوپان حجاج چگونه حاکمی است؟

چوپان گفت:خدا لعنتش کند که از او ظالم تر خدا نیافریده است٬ بی رحم٬ بی باک و خدا نترس. امیدوارم که بزودی روی زمین از لوث وجود او پاک شود.

حجاج گفت: مرا می شناسی؟

چوپان گفت: نه

حجاج گفت: من حجاجم.

چوپان بترسید و رنگش پرید و با لکنت گفت: تو مرا می شناسی؟

حجاج گفت:نه چوپان گفت: نام من وردان و از غلامان آل ابی ثورم و در هر ماه سه بار دیوانه می شوم و امروز روز دیوانگی من است.

حجاج را خنده گرفت و رفت.

نظرات 4 + ارسال نظر
حسین جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ب.ظ http://polblog.mihanblog.com

با سلام به شما دوست عزیز
وبلاگ جالبی داری. وبلاگ من در مورد معرفی برترین سایتهای کسب درآمد ایرانی برای صاحبان وبلاگ و وبسایت هستش ممکنه به دردت بخوره اگه بیای خوشحال میشم.

پرپروک جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ب.ظ http://ayeneh-del.blofa.com

درود
به وب شما سر زدم و استفاده کردم اجازه دهید شمارا لینک کرده و شما ما را نیز با نام پرپروک
سپاس

ftrat چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:33 ب.ظ

سلام
خیلی وقته آپ نکردی انشالله هر جا هستی در پناه خدا باشی
التماس دعا
پیشاپیش ایام محرم رو تسلیت می گم
یا علی

فطرت پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:19 ب.ظ

سلام
شکه شدم از این که دوباره نوشتید فکر کردم بعد این غیبت طولانی نوشتن رو گذاشتید کنار
خیلی خوشحال شدم
من وبلاگم رو تعطیل کردم
البته دلنوشته هامو نه، تنها برا خودم هر روز مرور می کنم
سر می زنم
در پناه ایزد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد